ما دوتا بودیم، مثل ه مثل هم. دوقلو بودیم. من و آن قل دیگرم، توی شکم مامانی یک اتاق داشتیم. اتاق ما از همه ی اتاق های دنیا کوچولوتر کوچولوتر بود. جای ما خیلی تنگ بود. یک روز که شاید شب بود و ما دوتا، کمی بیشتر بزرگ شده بودیم، آن قل دیگرم میخواست پایش را دراز کند و بخوابد. من هم میخواستم پاهایم را دراز کنم، ولی نمیشد....
خیلی جذاب بود بعضی جاهاش رو دخترم خیلی میخندید وجالب اینکه تمام داستانهاش رو به خاطرش میموند من به عنوان یه داستان خیلی خوب به همه معرفیش کردم دخترم خیلی علاقه داره شماره دو روهم براش بخونم
خیلی شمارهی یکش جالب بود
منم بعنوان یه بزرگسال از خوندن قصه هاش لذت میبرم و میخندم
داستانهای جذابی دارد، خود من هم که برای بچهها میخونمش، لذت میبرم