من طاهره ایبد ، زمستان سال ۱۳۴۲ در شیراز به دنیا آمدم. کودکیام بدون کتاب، لابهلای مجلههایی که توی کوچه پیدا میکردم، گذشت. از کلاس دوم ابتدایی که خواندن و نوشتن یاد گرفتم. تنهایی و خلوتم با کتاب و دفتر ۲۰۰ برگی که توی آن مینوشتم، پرشد. دوره راهنمایی، تنها عضو کتابخانه تک قفسهای مدرسه بودم و هر بار کتابی را که برمیگرداندم، ناظممان در مورد آن با من حرف میزد. سال اول راهنمایی که کلاس ششم امروز میشود، دبیر زبان انگلیسیمان، خانم دادور، یک مسابقه شعر برگزار کرد، من شعری گفتم و فرستادم. توی آن مسابقه برنده شدم و دو جلد کتاب جایزه گرفتم. این نخستین بار بود که کسی نوشته مرا میخواند و من جایزه میگرفتم. همانجا بود که باور نویسنده شدن درمن جوانه زد. بعد از آن مطلبی نوشتم و برای مجله پیک فرستادم. هیچ وقت آن روز را که مجله به مدرسه آمد و اسم طاهره ایبد توی آن چاپ شده بود، فراموش نمیکنم. هنوز مدرک دپیلمم را نگرفته بودم که به عنوان مربی در کانون پرورش فکری استخدام شدم. همان سال کارگاه داستان نویسی ناصر ایرانی را گذراندم و نخستین کتابم (صالح) در سال ۱۳۶۳ در کانون چاپ شد. پس از آن نوشتن برایم جدیتر شد و رمان بزرگسال «دور گردون» را نوشتم. پس از چاپ چهار رمان و مجموعه داستان بزرگسال، برای کودک و نوجوان برایم اهمیت بیشتری پیدا کرد و حاصل این دغدغه تا امروز چیزی حدود هشتاد عنوان کتاب برای گروههای سنی کودک، نوجوان، خردسال و بچههای شش ماه تا سه سال است.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟