بهرام و داوود، همان روزهای اول شکار تک تیراندازها شدند و از پا درآمدند. ما هم تا شب همان روز جرات نداشتیم جسدهایشان را عقب بیاوریم. مانده بودند زیر آفتاب داغ تیرماه. منصور و جواد، نزدیک صبح که دشت آرام تر شده بود، با برانکاردی که از پیراهن و اسلحه شان درست کرده بودند، آن ها را نعش کش آوردند و توی کانال دفنشان کردند. لاکردار! هدف گیری شان بی نقص است و توی دل آدم خالی می شود. درست پیشانی هر دو به اندازه ی دهانه ی پوکه ی فشنگ سوراخ شده بود!