کتاب طبیعت

Nature
کد کتاب : 32990
مترجم :
شابک : 978-6006867489
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1836
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب طبیعت اثر رالف والدو امرسون

«طبیعت» مقاله ای است که توسط رالف والدو امرسون نوشته شده و توسط جیمز مونرو و کمپانی در سال 1836 منتشر شده است. در این مقاله امرسون بنیان استعلایی را مطرح کرد ، یک سیستم اعتقادی که قدردانی غیر سنتی را از طبیعت پشتیبانی می کند. ما به واسطه مطالعه طبیعت می توانیم واقعیت را درک کنیم. بازدید امرسون از موزه ملی دکوراسیون طبیعی در پاریس الهام بخش مجموعه ای از سخنرانی ها بود که بعدا در بوستون ایراد کرد و سپس منتشر شد.

در این مقاله ، امرسون طبیعت را به چهار کاربرد تقسیم می کند: کالا ، زیبایی ، زبان و نظم. این تمایزها روشهایی را برای استفاده انسانها از طبیعت برای نیازهای اساسی خود ، میل به لذت ، ارتباط با یکدیگر و درک آنها از جهان تعریف می کند.
در «طبیعت» ، امرسون یک مسئله انتزاعی را حل می کند. او می نویسد که مردم از خواسته های جهان منحرف می شوند ، در حالی که طبیعت اینگونه نیست. اما انسانها در پاسخ متقابل موفق نیستند. مقاله شامل هشت بخش است: طبیعت ، کالا ، زیبایی ، زبان ، نظم ، ایده آلیسم ، روح و چشم اندازها. هر بخش دیدگاه متفاوتی در رابطه بین انسان و طبیعت اتخاذ می کند.

این کتاب به شما کمک می کند تا فهم تازه ای از ارتباط بین انسان و طبیعت بدست آورید.

کتاب طبیعت

رالف والدو امرسون
رالف والدو امرسون زادهٔ ۲۵ مه ۱۸۰۳ در بوستون و درگذشته ی ۲۷ آوریل ۱۸۸۲، فیلسوف و نویسنده آمریکایی بود. امرسون را پدیدآورنده مکتب تعالی‌گرائی آمریکا می‌دانند.پدرش کشیشی از فرقه یونیتاریست‌ها بود و هنگامی که رالف والدو ده‌سال بیشتر نداشت، درگذشت. پس از مرگ پدر، عمه روشنفکر او، «مری مودی امرسن» به تعلیم و تربیت وی همت گماشت. امرسن در سال ۱۸۲۵ از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصیل و در سال ۱۸۲۶ موفق به دریافت مجوز کشیشی برای تبلیغ فرقه یونیتارین‌ها شد. امرسن در...
قسمت هایی از کتاب طبیعت (لذت متن)
هنگامی که به این طریق از طبیعت سخن می رانیم، در ذهن درکی متمایز و در عین حال کاملا شاعرانه داریم. ما بواسطه تنوع عناصر طبیعت به کمال احساس دست می یابیم. همین امر است که الوار چوب بر را از درخت شعر متمایز می کند. منظره جذابی که امروز صبح دیدم بی تردید ترکیبی از تصویر بیست یا سی مزرعه بود. فلانی صاحب این مزرعه و دیگری مالک آن یکی، و شخص سومی مالک درختزار پشت آن هاست، اما هیچ یک از آن ها مالک منظره نیستند. این دارایی که در افق پیداست تنها از آن کسی است که چشمانش می تواند تمام اجزای آن را کنار یکدیگر بگذارد، و این یعنی شعر. این بهترین بخش مزارع این مردان است، هر چند در اسناد مالکیت شان چنین عنوانی ذکر نشده باشد.

خورشید تنها در چشمان بزرگسالان می تابد اما همین خورشید به چشم و قلب کودکان می تابد. عاشق طبیعت کسی است که احساسات درونی و بیرونی اش دقیقا یکسان و مشابه باشند، کسی که روح کودکی اش را با خود به بزرگسالی آورده باشد. آمیزش وی با زمین و آسمان جزئی از قوت روزانه اش است. در حضور طبیعت، به رغم اندوه های واقعی، لذتی وحشی در سراسر وجود انسان می تازد. طبیعت می گوید"او مخلوق من است، و با وجود تمام غم های گستاخانه اش در همراهی با من شاد و خوشحال است. " این امر تنها به جهت خورشید یا تابستان نیست، بلکه هر ساعت و فصلی حمد و ستایش خویش در برابر این وجود و سرور را فریاد می زند؛زیرا هر لحظه و تغییری که در پی آن حاصل می شود حالتی متفاوت در ذهن پدیدار می نماید، از ظهر بی رمق تا نیمه شب ترسناک. طبیعت آهنگی است که قطعات نشاط آور و حزن انگیز را به یک اندازه سر می دهد. به هنگام سلامتی و وجد، هوا به شکلی باورنکردنی دلنشین و لذت بخش است؛هنگام گذر از منطقه ای تهی و از میان گودال های برف، به هنگام گرگ و میش و آسمان ابری، بی آنکه در افکارم به هیچ واقعه خوب و یا بخت و اقبالی بیندیشم، احساس نشاط کامل دارم؛ من در حاشیه ترس خوشحالم.

در آنجا تنها و بی خبر نیستم، نباتات به من اشاره می کنند و من به ایشان. امواج شاخه ها در باد هم برایم تازگی دارد و هم قدیمی است؛باعث شگفتی ام می شود و با این حال برایم ناشناخته است. تاثیر آن هنگامی که می پندارم به درستی اندیشیده ام یا به راستی عمل کرده ام بر من بیشتر است و برایم مهیج تر جلوه می کند. با این حال یقین دارم نیرویی که باعث این وجد و شادی می شود در طبیعت مستقر نیست بلکه در انسان و یا در ترکیب هماهنگ بین آن دو است. ضرورت دارد که این لذات با اعتدال بسیاری همراه شود، زیرا طبیعت همیشه در آراستگی تعطیلات جلوه نمی نماید، بلکه صحنه معطر جست و خیز حوریان دیروز، امروز جای خود را به دلتنگی و ملالت داده است. طبیعت همیشه رنگ های روح را به تن می کند. برای مردی که دچار اندوه و مشقت است، گرمای آتشی که خود برافروخته نیز در ذات خویش غم و اندوه در بردارد. از این روست که منظره ای جذاب برای فردی که به تازگی دوست عزیزی را از دست داده، اهانت آمیز تلقی می شود. آسمان هنگامی که درهای رحمتش را بر روی مردم می بندد، عظمت خود را از دست می دهد.