در آستانه ی برگزاری همایش بزرگداشت صائب در دانشکده ی ادبیات که آبروی همه ی اساتید به آن وابسته است، مجتبی که مسئولیت همایش را به عهده گرفته و پسری مذهبی و پایبند به اعتقادات است، درهیاهوی تدارکات دل به یکی از هم دانشگاهی های خود می بندد و تزئین سن همایش را بهترین بهانه برای گفتگوی با او می یابد، این درحالی است که نفس سنگین ترین ترمش را پشت سر می گذارد.
مجتبی با نفس وارد رابطه می شود، رابطه ای شیرین با چاشنی خوف و تردید. او نمی داند که مقصد این پله های عاشقی بام وصال است یا صرفا پرتگاهی بدون راه برگشت…
کتاب ایهام