چونان نمونه ای از مهر˚سروده های مولانا، بیت هایی از رازنامه ی او را که فرازنامه ی سوز و ساز و ناز و نیاز است، از دفتر نخستین باز می آورم. این دفتر، در سالیان دوری وی از شمس، در پیوسته آمده است. شوریده ی بلخی، گهگاه، به شیرینی و تلخی، در مثنوی، از شمس یاد می آورد و از روزگار پیوست و گسستش که یکی دلنواز اوست و دیگری دلگداز، در آن دم هایی که جان دامنش را برمی تابد و بویی از پیراهان یوسف گمگشته اش می یابد:
خود غریبی در جهان چون شمس نیست؛
شمس جان باقی ست؛ او را، امس نیست.
شمس در خارج اگرچه هست فرد،
می توان هم مثل او تصویر کرد.
کتاب فسانه های فسون