... این بود که با یک فیل خوشگل دوست شدم و اآوردمش پیش خودم. او را بردم با بچه های محل طناب بازی کردیم! و روزی که مسابقه فوتبال داشتیم، او خیلی خوب بازی کرد. هیچی گل نخوردیم. او دروازه بان ما بود. در مسابقه کشتی هم اول شدیم. چون هیچ کس نتوانست او را ببرد! و ماجرا به همین شکل پیش می رفت که ...