دو قلمروی "دانگن" با نشان گوزن و "زمیر" با نشان مار سابقه ی جنگی دیرینه دارند. پیامی عجیب از پدر"نورا"، رهبر دانگن، می رسد. او قلمروی خود را رها کرده و رفته است به منطقه ی ممنوع که می گویند موجوداتی وحشی نگهبان آن جا هستند. نورای نوزده ساله باید رأس ساعت 9:30 راه بیفتد و خود را نزدیکی های آن منطقه ی ممنوع برساند. او باید مأموریتی را به عهده بگیرد. مأموریتی که با هر تلاش نورا برای پیدا کردن دلیل آن، مرموزتر می شود؛ رازی که مقاومت می کند. نورا به موانعی بر می خورد که انجام ماموریت در ساعت مقرر را پیچیده می سازد.
کتاب دختری که صورتش را جا گذاشت