1. خانه
  2. /
  3. کتاب خداحافظ دنیا

کتاب خداحافظ دنیا

2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
1 از 1 رأی

کتاب خداحافظ دنیا

(خاطرات شهید مدافع حرم، حاج محمد شالیکار)
Khodahafez Donya
انتشارات: شهید کاظمی
٪15
100000
85000
پیشنهاد ویژه
1 از 1 رأی

کتاب وداعا ایتها الدنیا

ذکریات عن الشهید المدافع عن… محمد شالیکار (عربی)
Goodbye worldly
مترجم:
انتشارات: شهید کاظمی
٪25
50000
37500
درباره مصیب معصومیان
درباره مصیب معصومیان
مصیب معصومیان متولد 6مرداد 1347 روستای بیشه سر از توابع شهرستان بابل تحصیلات ابتدایی در دبستان«بهشت آیین»همان روستا و مقطع متوسطه را در مدرسه شهید محمد محسن پور روستای همجوارمان(آغوزبن) خانواده ی 12 نفره ی ما شلوغ و پر جمعیت به حساب می آمد. با اینکه پدر و مادر عزیز ایشان اصرار به درس خواندن و ادامه تحصیل ایشان داشتند اما بخاطر کمتر شدن فشار مالی و امرار معاش درس را رها کرده و به کار فنی مشغول شد، اما چندی بعد به پیشنهاد برادر شهیدش«محمد علی» سال 1362 وارد حوزه شد و مدتی را در مدرسه ی صدر بابل درس خواند. سال 1363 بود که دفاع از دین و مهین را تکلیف دانسته و در سن 16 سالگی به عنوان بسیجی راهی جبهه ها شد و این جهاد تا پایان جنگ ادامه داشت . طی این سالها در عملیات های کربلای یک، کربلای 4، کربلای 5، کربلای 8، کربلای 10، والفجر 10 و بیت المقدس 7 حضور داشت. درس را بعد از جنگ ادامه داد و دیپلم را در رشته ای فنی اخذ کرد و مدرک فوق دیپلم را هم از دانشگاه امام حسین(ع) دریافت نمود به گفته آقای معصومیان از آنجایی که برادرشهیدشان هنرمند و اهل فرهنگ و مطالعه بودند و قلمی زیبا و موثر داشتند بر آن شد تا از آثار و دست نوشته های شهید را تنظیم و منتشر کند. اولین قدم از شروع این راه سال 1376 با کتاب «خاطرات جبهه و جنگ» بوده که در آن کتاب قسمتی از خاطرات شخصی خویش را آورده است. سال 1379 کتاب دوم را آماده و چاپ کرده، کتاب «زمزمه های شهود» که از آثار برادر شهیدشان بود، اما استقبال وسیع و فراوانی که از این کتاب شد ایشان را بر آن داشت تا پر چم عرصه را جدی تر در دست بگیرند. سال 1382 کتاب سوم با عنوان « از مازندران تا شلمچه» را با حمایت کنگره سرداران شهید استان مازندران را منتشر کردند. 
قسمت هایی از کتاب خداحافظ دنیا

هفت ماهه بود که بیمار شد. یک بیماری سخت. از شدّت تب، نفسش بند می آمد. صورتش کبود می شد و دستش یخ می کرد. دو ماه تمام شب و روز، حالش بد و بدتر می شد. او را در یکی از بیمارستان های ساری بستری کردیم. کار ما در این مدت شده بود توسّل به خدا و اهل بیت (ع). تا این که در آن شرایط سخت بیماری که درمان ها جواب نمی داد و امیدها کم رنگ شده بود، حالش آرام آرام خوب شد. برای ما مثل روز روشن بود که فقط لطف و عنایت خدا، پسرم را از این بیماری مهلک نجات داد. نور امیدی که در آن ناامیدی تابید و دل ما را روشن کرد، از ناحیهٔ فضل الهی بود و لا غیر. دست های سردش از محبت خدا گرم شد. انگار دست های کوچک او را خدا با نور کرامتش گرم می کرد. دوباره رنگ شادابی به صورت نوزادم برگشت و گونه هایش گل انداخت. آرام شد. دیگر گریه نمی کرد، دیگر صدایش از فرط بی حالی، حالت خفگی نداشت. هرچه بزرگ تر می شد، مثل بچه های دیگر شلوغ تر و پرسروصداتر می شد. اصلا یکجا بند نمی شد.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب خداحافظ دنیا" ثبت می‌کند