دست هایتان را دراز کنید! صورتش به سمت پنجره برگشت و دست هایش را دراز کرد.در بیرون،آخرین برگ های پاییزی که برای گرفتن شاخه های درخت ها تلاش می کردند،به زردی لیمو و به سرخی فلزات زنگ زده بودند. دست هایی که دراز کرده بود بیشتر از برگ هایی که بیرون در حال فرو ریختن بودند می لرزیدند.بی اختیار دست هایش را در جیبش فرو برد.