فلسفه زیست شناسی زیررشته ای از فلسفه علم است که در دهه ۱۹۷۰ پدید آمد و از آن زمان تاکنون با سرعت رشد کرده است. اکنون که به گذشته می نگریم می توان سه عامل را در پیدایش آن موثر دانست. نخست آنکه روشن شد فلسفه علم در شکل سنتی آن بیش از حد فیزیک محور است و زیست شناسی از این تصویر بیرون گذاشته شده است. دوم آنکه مباحث مفهومی که درون زیست شناسی مطرح می شوند به تدریج توجه فیلسوفان را به خود جلب کردند و به تبادلات میان رشته ای پرباری انجامیدند. سوم آنکه طرفداران طبیعی سازی فلسفه، که برای کمک به حل مسائل فلسفی از علم تجربی استفاده می کند، نیز به عنوان منبع الهام هرچه بیشتر سراغ زیست شناسی رفتند. این سه عامل با سه نوع تحقیقی که در فلسفه زیست شناسی معاصر انجام میشود مطابقت دارد، بنابراین می ارزد که با تفصیل بیشتری به آن بپردازیم.
دومین انگیزه ایجاد فلسفه زیست شناسی، به جای آنکه از فلسفه آمده باشد، برآمده از خود علم بود. قرن بیستم شاهد پیشرفتهای چشمگیری در علوم زیستی بود. زیست شناسی تکاملی در نیمه نخست آن قرن که تلفیق نوداروینی شکل گرفت. در کانون توجه بود. این تلفیق عبارت بود از یکپارچه سازی نظریه تکامل داروین، که چنان که باید به روز شده بود، با رشته های زیستی دیگر همچون ژنتیک، دیرین شناسی و جانورشناسی. نتیجه عمارت نظری باشکوهی بر پایه این ایده بود که تکامل با برگزیدن بعضی اشکال ژنتیکی نسبت به اشکال دیگر از سوی انتخاب طبیعی پیش می رود. در نیمه دوم این قرن کانون توجه به زیست شناسی مولکولی منتقل شد، که بنیان مولکولی موجودات زنده و اجزای سلولی شان را بررسی می کند.