وقتی از خواب پریدم، دنیا آنقدر به من نزدیک شده بود که انگار اشیاء به چشم هایم خیره شده بودند و انگار در آرزوی دور ها، فقط خواستم دنیا را از نزدیک ببینم حرف های زیر چتر را، کودکان جهان را، ماه و پرسه ی برف را، عشق و انسان را، و تو را که خیره به این دنیا زندگی می کنی. و انگار دلم خواست با هم زیر چتری جمع شویم که من هنوز آن را باز نکرده ام