رمان «نمی میرم» داستان زنی شصت ساله است که در آستانه فروپاشی آخرین دستاویزهای زندگی اش به خانه پدری پا می گذارد، خانه ای که باید متروکه شده باشد و خاطرات تنها میزبانش باشند اما خانه پیر داستانی نو را آغاز می کند و حلقه ای دیگر به زنجیره زندگی اش پیوند می دهد. شخصیت اصلی داستان در چند روز اقامت خود در این خانه لحظه هایی از سالهای سخت گذشته مقابل چشمانش جان می گیرند و رنگ می بازند. لحظه هایی که من از آن با تعبیر زخم رفتن های مدام دیگری، رنج مادر بودن از کودکی و هراس از پایان ناتمامی بخش بزرگی از این شصت سال زندگی یاد می کنم. نمی میرم از تنهایی مقدر انسانها می گوید و تفاوت کیفیت و کمیتش در زندگی که از آن نه گریزی هست نه پناهی و تنها می شود دل خوش داشت به انباشتن توشه ای از آن که سنگینی اش رمق می گیرد و توان می افزاید.
کتاب نمی میرم