« شب درشب نگاه تو در سرمه چینی است شعر سیاه چشم تو مشرق زمینی است دریا نشین چشم توام، این جزیره را آغوش گرم جاذبه ات، خوش نشینی است موجیم و در تلاطم آغوش هم ز شوق کوچک ترین ترانه ی ما هم طنینی است « حافظ» کجا و « صائب» رنگین ترانه کیست تا چشم تو بهار غزل آفرینی است؟ شاعر کند، نگاه تو تندیس مرده را ز اعجاز جذبه ای، که مسیحا ترین است پا تا به سر شکسته چو موجم ز قهر تو مشکن دلم که هستی ام این جام چینی است از خود گذشته تا به تو پیوسته ام، در عشق راز شکست فاصله ها این چنینی است آئینه ی نگاه تو لبریز خط اشک گوئی که با منش سخن آخرینی است ناگفته ها ز داغ دلم می چکد هنوز آنجا که ختم هر غزلم نقطه چینی است»
آخرین برف بی بهار یکی از موفقترین مجموعه شعرهای بچاپ رسیده ست که استادعباس درویشی تمام احساس وتوان شاعرانه گیش رادرآن منعکس کرده ونازکانهترین تخیلات رادرآن عنوان کرده وآثار این استاد گرانمایه توسط استاد فیض شریفی نقد وبررسی شده که موجب افتخار اهالی شعر خصوصا کمانشاهیان است