کتاب بیوه سیاه 1

Forever Red
(تا ابد سرخ)
کد کتاب : 38174
مترجم :
شابک : 978-6222191382
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 400
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بیوه سیاه 1 اثر مارگارت استول

به فارغ التحصیلان مدرسه جاسوسی مشهور اتاق قرمز آموزش داده می شود که دشمنان خود را نزدیک و عزیزان خود را در فاصله دور نگه دارند. بیوه سیاه و بیوه سرخ ، که به ناتاشا رومانوف و آوا اورلووا نیز معروف هستند ، یک بار این درس را فراموش کردند و ضربه بدی خوردند. اما بیوه ها چیز دیگری از گذشته مشترک مسکو خود به ارث برده اند: نیاز بی امان به انتقام. ایوان سومودوروف مرده است ، اما شبکه وحشت او همچنان باقی است. در حالی که بیوه ها آمریکای جنوبی را جستجو می کنند تا عملیات قاچاق را با دشمنان قدیمی خود خاتمه دهند.

در کتاب بیوه سیاه 1 (تا ابد سرخ)، هیچ چیز آنطور که به نظر می رسد نیست ، به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد و هیچکس در امان نیست.
مارگارت استول نویسنده کتاب بیوه سیاه 1 یکرمان نویس مشهور آمریکایی است. او نویسنده 14 رمان و همچنین 5 جلد کمیک و چندین بازی ویدیویی است. او در سانتا مونیکا ، کالیفرنیا زندگی می کند.
کتاب حاضر توسط «حامد شانگی» به فارسی برگردانده شده است و نشر «باژ» نیز آن را چاپ و تکثیر کرده است.

کتاب بیوه سیاه 1

مارگارت استول
مارگارت استول (متولد 1967) رمان نویس آمریکایی است. او نویسنده 14 رمان و همچنین 5 جلد کمیک و چندین بازی ویدیویی است. وی در پاسادنا، کالیفرنیا متولد شد و اکنون در سانتا مونیکا زندگی می کند.مارگارت فارغ التحصیل دانشکده آمهرست، جایی که برنده جایزه ناکس برای ادبیات انگلیسی شد، از دانشگاه استنفورد فوق لیسانس انگلیسی گرفت و دوره دکترای مطالعات آمریکایی را در دانشگاه ییل به پایان رساند. مارگارت در شعر رمانتیک در استنفورد و در مطالعات فیلم در ییل دستیار تدریس بود. او در برنامه نوشتن خلاق از دانشگاه Ea...
قسمت هایی از کتاب بیوه سیاه 1 (لذت متن)
ناتاشا رومانف هنوز از مشت دست چپ آوا گیج بود که در سقف کوبیده و باز شد. در چهار طاق باز شد و پیکری که غلت خورد و داخل شد، روی پا بلند شد. غرایز ناتاشا او را به حرکت واداشت و به سرعت وضعیت حمله به خود گرفت. مشت هایش را بالا برد و نقطه ی ثقل خود را پایین آورد. پاهای خود را مانند یک شکارچی که آماده ی پریدن باشد، خم کرد. سریعا از پشت شانه های خود نگاهی به آوا انداخت که چند فوت آن طرف تر ایستاده بود. فقط نباید بذارم بچه صدمه ببینه… اما در کمال تعجب دید که بچه بسیار آماده است. در واقع آوا همان حالت حمله ی ناتاشا را به خود گرفته بود. او تصویری دقیق از این مامور شیلد بود. غرایزشان با هم یکسان بود. مشت بالا، نقطه ی ثقل پایین. یک ژست سیستما به خود گرفته بودند، تمام مبارزان اتاق سرخ این هنر رزمی روسی کلاسیک را می آموختند. اما با توجه به اینکه آوا در آنجا آموزش ندیده بود، این حرکتش از نظر ناتاشا عجیب بود. او اخم کرد. جداکراو ماگا که نیست. حتی اگه سرویس مخفی آمریکا هم ازش استفاده کنه، یه دختر یتیم مهاجر اوکراینی از کجا بلده؟ مثل این بود که سایه داشته باشد و ناتاشا رومانف به سایه داشتن عادت نداشت. آن قدر جا خورده بود که یادش رفت به آن ها حمله شده است. «آوا» صدای یه مرد. ناتاشا شلاق گونه سرش را به سمت مهاجم چرخاند که اکنون رو به روشان ایستاده بود. آوا هم به همان اندازه سریع بود.