استر به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان عصر ما در یادها خواهد ماند.
شاهکاری به یاد ماندنی.
این داستان نوآرگونه و چندلایه وادارتان خواهد کرد که تا انتها به حدس زدن ادامه دهید.
برای این که جلوی خودم را بگیرم باید از حقیقت چشم بپوشم، و اگر این کار را بکنم، تمام چیزهای خوب در من می میرند.
آدم زمانی شروع می کند، و وقتی قرار است همه چیز تمام شود، دیگر مهم نیست چه قدر از نقطه ی آغاز دور شده است. فکر می کردم تو می توانی نجاتم دهی، فکر می کردم می توانم مال تو باشم.
هکتور قاعدتا باید جوابش را می داد. موقعیت به شکلی بود که هکتور باید جوابی محکم و خشن می داد تا امیدهای این دختر را برای همیشه بر باد دهد ، اما غم بریجید از آنچه فکر می کرد، آزاردهنده تر بود و نمی توانست به راحتی از این زن چشم بپوشد.
می شه گفت یکی از بهترین کتابایی بود که خوندم ، نمیدونم چرا ولی با خوندن این کتاب خیلی به یاد نثر و شخصیت پردازیهای کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز افتادم