خضر، همّت طلبد از دل آوارۀ ما / مهر، دریوزه کند نور ز سیّارۀ ما - ما صبوحی طلبان صوفی صافی نفسیم / جرعه بر صبح فشاند لب میخارۀ ما - دانۀ ما به گلو خوشه ی پروین دارد / سعی دهقان نبود بیهده دربارۀ ما - چه عجب گر سر انگشت به بازیچه زند / بر لب پر خرد کودک گهوارۀ ما
وای خدای من دوستت دارم دلم میخواد همیشه با تو باشم نمیشود چرا نمیشود چرا این همه ناز میکنی آخر مرا میکشی با این کرشمههایت