سرود غریبه های دست وپا سفید و سر آبی در تبریز نامه های گندم برداشتم: گفتم: «برای گنجشکی گرسنه به اربیلش می برم.» در راهی میان «یزلو» و «ونیز» درخشش یک ردیف لامپ را دیدم گفتم: «می چینمش و برای کوچه های تاریک سلیمانیه می برم» در اشتوتگارت تلالو رنگین کمان انتهای شاخه های چنار را دیدم گفتم: «می برمشان برای خیابان های غمگین زاخو»