رخت بربستن خداوند از جهان، موجب می شود قائلان به تز مدرنیته گنوسی، غیبت خدا را با مرگ خدا خلط کنند. در گنوسیسم، خداوند دور و مهجور است، غائب است و سراغی از آن نمی توان گرفت؛ اما در وجودش تشکیکی نمی شود، حال آنکه در دوران مدرن با مرگ خدا روبه روییم؛ مرگی که مدت ها پیش از اعلان نیچه رخ داده است. به عبارت دیگر، دوران مدرن دروازه های استعلا را فرو می بندد و ناکامی عقل مدرن در ابتنای تام و تمام بر خود، نه به معنای تداوم و گریزناپذیری میل به استعلا، بلکه صرفا تلاش همواره ناکام عقل برای پس راندی کامل چیزی است که بلومنبرگ آن را مطلق العنانی واقعیت می خواند. البته می توان سندروم گنوسیسم را ادامه داد و خود مطلق العنانی واقعیت را نیز بازگشت خدای شکست ناپذیر گنوسی تعبیر کرد، اما حال که خدای ناجی و به تبع او استعلا کنار رفته است، شرور زمینی و درون ماندگار را نمی توان به معنایی الهیاتی شر دانست؛ چون این مفاهیم دوگانه اند و با کنار رفتن یکی، دیگری نیز از میان می رود.
کتاب ۴۳۹ صفحه دارد و در قطع رقعی چاپ شده لطفا تصحیح بفرمایید
توضیحی که در مورد این کتاب نوشتین درست نیست و مربوط به این کتاب نیست
آیا درسته این حجم از صفحات با جلد شومیز چاپ شود ؟
لطفا تهیه فرماید