می نویسم: نشسته ام. بالای سرم پلی است. تی شرت زرشکی پوشیده ام و شلوار کتان سفید، پاره شد در محل زانو. موهایم را در پشت سر با کشی مشکی سفت بسته بودم که حالا دیگر شل شده. خوانده ام، هر چند با صدایی نه چندان خوش آیند. داد زده ام بلند و چیزهایی تکه تکه له شده و جویده، تلخ و ترش، بالا آورده ام و حالا به یک ستون گرم تکیه داده ام و تن ام سرد است. نگاه می کنم نمی بیند و...