ناخواسته به شعبده ی تقدیر، زخمی زدیم بر تن همدیگر / او مثل داغ بر جگر من بود، من مثل غدّه در کمرش بودم - آنقدر دیر بود که از تبریز… پای پیاده تا شبح تهران / یک بوسه ی سیاه شده در دود او مرده بود و من خبرش بودم - از اولین جهیدن من تا ماه، تا آخرین سقوط ته درّه / در جذر و مد برکه ی او تنها، می خواستم که مدّ نظر باشم