می توانی به کسی چیزی نگویی، بی تفاوت وبی چراغ ما تازه داریم آشنای دریا می شویم با این لحظه های روشن با کبریت و کلمه دیگراز من به کسی چیزی نگو تو را به جان در،به جان دیوار این ها می خواهند جانم را بگیرند آهسته،آهسته و نمی خواهند اصلا از انحنای ترد چشمانت برای یک بار هم که شده ببارم دو به شک نباشی یک وقت من بی نام، بی نشان من صدای باران پشت پنجره تو را به جان رویاهای مان چیزی از من به کسی نگو، ما تازه داریم همپای پیاده راهی می شویم که ازسهم ساده همین زندگی نصیب مان شده است.