دوباره باد در سرم پیچیده
و همه چیز را به هم ریخته
مرگ !
تو معشوقه ی منی؟
یک روز خواهد رسید
که علم ثابت کند
چقدر دوستت داشتم
و خیابان هایی که با هم
قدم زدیم
معروف می شوند
روزی که اثر انگشتم را
روی شیشه های تلفن همگانی گچ بگیرند
و یادشان بیاید این انگشت
مدت ها پیش
در اشاره به حسی غریب شکست
اینجا هر بار کسی عاشق می شود
آسمان می گیرد
و پرواز پرنده ها
به تأخیر می افتد
هر بارکسی می میرد
عزرائیل پدر می شود
و من با همان تلفن همگانی
این خبر خوش را
بدون هیچ اثر انگشتی
به فرشته ها می رسانم