دوباره باد در سرم پیچیده و همه چیز را به هم ریخته مرگ ! تو معشوقه ی منی؟ یک روز خواهد رسید که علم ثابت کند چقدر دوستت داشتم و خیابان هایی که با هم قدم زدیم معروف می شوند روزی که اثر انگشتم را روی شیشه های تلفن همگانی گچ بگیرند و یادشان بیاید این انگشت مدت ها پیش در اشاره به حسی غریب شکست اینجا هر بار کسی عاشق می شود آسمان می گیرد و پرواز پرنده ها به تأخیر می افتد هر بارکسی می میرد عزرائیل پدر می شود و من با همان تلفن همگانی این خبر خوش را بدون هیچ اثر انگشتی به فرشته ها می رسانم