«زوزون، حلزون کوچولو با شادی گفت: «چه خوب که بهار امده! من بهار را خیلی دوست دارم؛ به خاطر باران خوبش. » پروانه گفت: «من به خاطر شکوفه های گیلاس، بهار را خیلی دوست دارم. » سنجاقک کمی فکر کرد و یک نفس گفت: «من به خاطر رقص آفتاب روی رودخانه عاشق بهارم. » زوزون با شادی گفت: «چه قشگ گفتی سنجاقک! »