ادیسه ای از پیچ های داستانی غیرمنتظره و نتایجی شگفت آور.
دو قصه در هم می آمیزند و این درس مهم در زندگی را یادآور می شوند که هر داستان، دو وجه دارد.
رمانی مفرح و تأثیرگذار.
در انشای کوتاهم اعتراف کردم که تا کنون انواع مختلف درخت ها را بوسیده ام، هر دسته از درختان، بلوط ها، افراها، نارون ها، قان ها، طعم خاص خودشان را داشته اند. همراه با طعم خاص هرکدام از این درخت ها طعم ملایمی از توت وحشی نیز وجود داشت و چرا اینطور بود، توضیحی نداشتم. روز بعد، این داستان را به آقای برک وی دادم. او آن را نخواند، حتی نگاهش هم نکرد. اما گفت: «عالیه! شگفت انگیزه!» و در حالی که آن را داخل کیفش می گذاشت گفت: پیش بقیه ی انشاها می گذارمش.
بیشتر بچه ها در مدرسه ی جدیدم تند حرف می زدند. آن ها لباس های تمیز و مدروز پوشیده بودند و روی دندان هایشان سیم کشی شده بود. بیشتر دخترها مدل موهایشان مثل هم بود. همه یک اندازه تا سر شانه با یک چتری بلند که مجبور بودند دائما آن را از جلوی چشم شان کنار بزنند. زمانی ما هم اسبی داشتیم که همین کار را می کرد.
بعضی وقت ها دور اتاقم راه می رفتم و تک تک چیزهایی را که او داده بود، نگاه می کردم و سعی می کردم به یاد بیاورم که هر کدام را در چه روزی به من داده بود. سعی می کردم تصور کنم که هوا چطور بود، در چه اتاقی بودیم، چی پوشیده بود و دقیقا چه چیزی گفته بود. این یک بازی نبود، یک کار حیاتی و لازم بود. اگر این چیزها را نداشتم و موقعیت های به دست آوردن آن ها را به یاد نمی آوردم، ممکن بود او برای همیشه از نظرم ناپدید شود. انگار هیچ وقت وجود نداشته است.
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.
این مدال توسط «انجمن خدمات کتابخانه ای برای کودکان» که بخشی از «انجمن کتابخانه های آمریکا» است به نویسنده ی خوش ایده ی سال گذشته اعطا می شود