رویکرد مولوی در تفسیر بسیاری از آیات مثنوی رویکردی باطنی است، نه تنها او، خود در مقدمۀ دفتر اول، مثنوی را «کشاف قرآن» نامید، بلکه قرائن نشان می دهد که او به کشف معنی باطنی آیات بر وفق روش تفسیر عرفانی علاقه مند و از آن متأثر بوده است. افلاکی گزارش می دهد که حقایق التفسیر ابوعبدالرحمن سلمی که نمونۀ برجسته این نوع تفسیر به شمار می رود مورد تکریم مولانا بوده است. با این همه، در شروحی که بر مثنوی نوشته شده است و مجموعا، در حوزۀ مولاناپژوهی به این گرایش تفسیری مولانا کمتر توجه شده است. به درستی دانسته نیست که مولوی چطور و تا چه اندازه از تفسیرهای عرفانی معروف در توضیح نکات دقیق عرفانی و قرآنی سود جسته است. علاقۀ مولوی به این روش تفسیری به اندازه ای بوده که به گزارش افلاکی، یک بار جبۀ خود را به کاتبی که یک نسخۀ حقایق التفسیر را به او هدیه کرده بود بخشید. با این که شارحان مثنوی به اهمیت نقل و تفسیر آیات قرآن در مثنوی همواره تأکید کرده اند و آثار متعددی در این باره نگاشته شده، اما از توجه به تفسیرهای عرفانی در شرح مثنوی غافل مانده اند. دلیل این امر این است که مولوی در نقل قول یا نقل مضمون از تفسیرهای عرفانی همچون حقایق التفسیر سلمی، تفسیر القرآن تستری، لطایف الاشارات قشیری، یا کشف الاسرار میبدی لزما متن آیۀ قرآن را نیاورده و گاه حتی اشاره ای هم به آن نکرده است و فقط بر اثر آشنایی قبلی و مطالعۀ مستمر می توان به اقتباس ها پی برد و این کار نیازمند وقت بسیار است. مولوی با نبوغ بی نظیر خود به جریان زلال تفسیرهای عرفانی پیوست و در بیان رموز و دقایق عرفانی و سلوک معنوی از دستاوردهای این زبان بارور بهره ها برد و به نوبۀ خود تأثیری شگرف بر آن گذارد تا در آثار وی جایگاهی جاودانه بیابد.
کتاب مولوی و تفسیر عرفانی