یه سه روز قبل از یه روز خوب
من: بچه ها، یه برنامه فساد و فحشا بذاریم بریم با مامانی ام ددر، دورهمی.
بچه ها: بریم بریم!
مامانی: ببین سحر، من تو صد و هفتاد و دو تا از قصه هات به حالت جان برکفی حضور حماسی داشتم. یعنی کلمه ای هم حساب کنی، الان دو-سوم قرارداد با ناشر مال منه. ولی تو قسمت فسق و فجورتون دیگه واردم نکنید.
من: نههه مامان… چیزه…
مامانی: هیچی نگو! شیرم وسط شتر گلوت گیر کنه الهی!
بچه ها: نه نههههه نههه حاج خانوم! این دخترتون بعضی وقتا شنگول حرف می زنه! وگرنه که ما خلاف سنگینمون شیر کاکائو نی دار و تی تاپه!
من: راست می گن بابا! منظور من رفتن به کافه بود با تطهیر کامل و رعایت کل شئونات، والله!
ولی به خدا مامان این تشعشعات یهویی ت خیلی بده هااا! دو چیکه شیرم دادی، هی تا تقی به توقی می خوره در یه قسمت از اعضا و جوارحم متوقفش می کنی!