پنهان در هیاهوی مترو گم در هجوم خوابگردهای برگشته به خانه مترسکی شدم باز و گشاده تا دو عاشق دور از نیشاچشم شیطان در آغوش هم پیله ی بوسه ای بهشتی را در گودی سینه ی سوخته ام پنهان کنند، به امانت