مسئله و پرسش اصلی این پژوهش چرایی درهم تنیدگی نقد ادبی با ایدئولوژی در دورۀ معاصر است؛ امری که نتیجۀ آن سیطرۀ ایدئولوژی ها بر نقد ادبی معاصر است. در اینکه بخش بزرگی از نقد ادبی معاصر ما ایدئولوژیک و ایدئولوژی زده است. بی تردید واقعیتی است که انکار آن به راحتی امکان پذیر نیست. بسیاری از ناقدان بزرگ دورۀ معاصر چون احسان طبری یا خود ایدئولوگ هستند و نقد آنها نیز مبتنی بر ایدئولوژی شان است یا اینکه حتی اگر خود وابسته به حزب یا ایدئولوژی مشخصی نباشند، دغدغه هایشان الهام گرفته از ایدئولوژی های رایج روزگارشان بوده؛ برای نمونه توجه وسواس گونۀ بزرگانی چون علامه قزوینی و سیدحسن تقی زاده به مسئلۀ زبان و نقد کاربرد نادرست آن از سوی روشنفکران غرب زدۀ آن روزگار را باید معلول سلطۀ ایدئولوژی ناسیونالیسم در ایران عصر پهلوی دانست. جالب اینکه این مسئلۀ بسیار مهم، یعنی ایدئولوژیک بودن نقد ادبی معاصر ایران با وجود آشکاربودن آن تاکنون مسئلۀ محققان و پژوهشگران ما نبوده و توجه آنها را به خود جلب نکرده است. آنها غالبا از کنار این واقعیت به گمان بسیاری مذموم، به راحتی گذاشته اند یا اینکه پیرامون آن، آن گونه که باید و شاید غور و تعمق نکرده اند. نتیجۀ این غفلت و بی توجهی به نقد ایدئولوژیک تصویر محدود و مغشوشی است که از نقد ادبی معاصر خود داریم. حقیقت این است که هنوز تصویر روشن و کاملی از تاریخ نقد ادبی معاصر و جریان های آن عمدتا هم ایدئولوژیک هستند، در دست نیست و دانسته نیست که چرا نقد ادبی ما اینگونه به دامان ایدئولوژی ها پناه برده است یا اینکه چرا دامان نقد ادبی معاصر آلوده به لکۀ ایدئولوژی ها شده است. در این کتاب تلاش شده است به این مسئله و پرسش های متعدد دیگر دربارۀ نقد ادبی معاصر و به ویژه نقد ادبی ایدئولوژیک پاسخ داده شود.