شاید بتوان فلسفه و تنوع شاخه های آن را با توسل به « روش » فلسفی تعریف کرد . فارغ از اینکه موضوع بحث چه باشد ، به اعتقاد برخی ، با اتخاذ نگاه و منظری فلسفی می توان درباره موضوعات پژوهش فلسفی کرد . این نظر گرچه تا حدی می تواند تنوع و گوناگونی حوزه های فلسفی را در جهان معاصر تبیین کند ، اما توجه به این نکته لازم است که « روش فلسفی واحدی » نیز وجود ندارد و تنوع و گوناگونی مکاتب فلسفی خود مدیون تنوع روشهای فلسفه پردازی است . به عنوان نمونه ، در اوایل قرن بیستم ، طرفداران مکتب فلسفی پوزیتیویسم منطقی معتقد بودند که وظیفه فیلسوف روشن کردن معانی جملات و رفع ابهام از آنهاست . به اعتقاد این گروه ، مسائل حل ناشدنی فلسفی ناشی از خلط مفاهیم و استفاده نابجا از کلمات اند و زبان ، به خصوص زبان فلسفه و علم ، باید از مفاهیم و واژگان نامشروع که به نحوی ریشه در تجربه ندارند پالوده شود . امروزه عده کمی از فیلسوفان معاصر به این دیدگاه افراطی باور دارند و کمتر کسی است که پالایش زبان را یگانه روش فلسفی بداند . اما به هر حال ، روشن سازی مفاهیم هنوز از روشهای مهم فلسفی قلمداد می شود . در مقابل ، مکتب فلسفی دیگری به نام « فلسفه زبان طبیعی » یا « فلسفه آکسفوردی » اهتمام و توجه ویژه ای به زبان طبیعی و متداول میان مردم دارد .