بهلول به بصره رفت و چون می خواست ناشناس زندگی کند و مزاحم کسی نشود اطاقی اجاره کرد و در آن ساکن شد، ولی اطاق مزبور به قدری کهنه و مخروبه بود که به کمترین وزش باد یا ریزش باران تیرهای سقف آن به صدا در می آمد. بهلول پیش صاحبخانه رفت و ماجرا بگفت. صاحبخانه که مردی شوخ طبع بود در پاسخ بهلول گفت: اشکالی ندارد زیرا چون تمام موجودات عالم باید حمد و تسبیح خدای را بگویند لذا این صدای حمد و تسبیح اطاق است که گهگاه به گوش می رسد! بهلول گفت: کاملا صحیح است ولی چون حمد و تسبیح موجودات گاهی به سجود منتهی می شود من از ترس سجود اطاق به اینجا آمدم تا قبل از وقوع حادثه تدبیری بیندیشی!