دهشتناک ... به ما یادآوری می کند که شر نه تنها پیش پا افتاده است بلکه همچنین کاملا اختیاری است.
مثال زدنی... کتابی عمیقا ناراحت کننده که یک نگاه اجمالی نادر و نگران کننده از غربت، وحشی گری و کلاستروفوبیای کره شمالی ارائه می دهد... کتاب کیم مملو از مشاهدات کوچک است که به وضوح پارانویا و تنهایی ملتی را که در ترس و به سختی در بندگی رهبران بزرگشان زندگی می کنند برمی انگیزد. تصویرسازی او از دانشجویانش لطیف و دلخراش است و هنگفتی آنچه را که در معرض خطر است برجسته می کند.
شیفته کننده ... معصومیت و جهالت گیج کننده یکی از مخفی ترین کشورهای جهان را نشان می دهد.
تصویری خارق العاده و مغشوش کننده از زندگی تحت سرکوب شدید ... گزارش [کیم] هم مبهوت کننده و هم کاملا تکان دهنده است.
یکی از نگرانی های آن ها لهجه های متفاوتی بود که در دانشکده می شنیدند. مثلا، جوآن، که حدود هفتاد سال داشت و اصالتا اهل آلاباما بود با لهجه ای صحبت می کرد که به گوششان آشنا نبود و فهمیدن حرف های او برایشان سخت بود. استادان دیگر لهجه های نیوزلندی، استرالیایی یا بریتانیایی داشتند. یکی از دانشجویان پرسید که لهجه ی امریکایی برای آینده شان مفیدتر است یا لهجه ی انگلیسی. این سوال باارزشی بود، هر چند نمی دانستم تا چه حدی می خواهند از زبان انگلیسی استفاده کنند؛ چون فقط تعداد محدودی از اهالی کره شمالی اجازه ی سفر دارند. می خواستم به او بگویم باید خبرهای خارجی را از شبکه ی بی بی سی و سی ان ان تماشا کند و ببیند کدام لهجه را بیشتر دوست دارد، اما می دانستم تنها کانال های تلویزیونی ای که به آن ها دسترسی داشتند، کانال های مربوط به کره شمالی بود. همچنین دوست داشتم فیلم های هالیوود را تماشا کنند تا بیشتر با زبان انگلیسی روزمره آشنا شوند. البته این گزینه هم در دسترس نبود. گاهی سوال ها کمی از موضوع یادگیری بهتر انگلیسی منحرف می شد و به سمت دیگری می رفت: -از اینجا تا نیویورک با هواپیما چقدر طول می کشه؟ -دلتون برای مادرتون تنگ شده؟ -دوست دارین با یک مرد امریکایی ازدواج کنین یا با یک کره ای؟ اما هرگز پایشان را فراتر از این حد نمی گذاشتند. روز بعد، تولد بیست سالگی پارک جون هو بود و بسیار خوشحال و بشاش به نظر می رسید. او دانشجوی محبوب و در عین حال باهوشی بود و بعضی وقت ها بازیگوش، اگرچه نگاه بشاشش گاهی به نگاهی سرد تبدیل می شد. او با افتخار گفت خانواده ی چهار نفره اش در مرکز پیونگ یانگ زندگی می کنند و آن قدر جسور بود که اعلام کند مهارت صحبت کردنش به انگلیسی بسیار عالی است، چون پدرش از بچگی با او به زبان انگلیسی و چینی صحبت کرده است. مادرش همیشه روز تولدش برایش نودل درست می کرد -یک سنت تولد چینی نه کره ای- اما چون امسال کنار خانواده اش نبود، هم کلاسی هایش تولدی برایش ترتیب داده بودند. جون هو توضیح داد: قراره هانگ مون سوپ گیتار بزنه و پارک سی هون هم برقصه! بعد هم کیم ته هیون نقش یک دختر رو تو نمایشمون بازی می کنه و ری جین چول نقش یک پسر رو. آن ها برنامه ریخته بودند آن شب در یکی از اتاق ها دور هم جمع شوند و جون هو را با نمایش های خود سرگرم کنند. قرار بود هر کدام برایش یک آهنگ بخوانند و همه ی این کارها چند ساعت طول می کشید. وقتی پرسیدم چه آهنگی می خواهند بخوانند، شانه هایشان را بالا انداختن و گفتند: آهنگ هایی در مورد دوستی. در این مکان نه باری وجود داشت، نه دختری، نه بازی کامپیوتری. به جز فوتبال و بسکتبال و گردهمایی هفتگی برای تماشای سریال تلویزیونی ملت خورشید که درباره ی دستاوردهای قهرمانانه ی رهبر کبیر بود، تنها سرگرمی شان وقت گذراندن با هم بود. واقعا غم انگیز بود.
اگه دنبال یه کتاب خاطرات درباره کره شمالی هستید .به هیچ وجه توصیه نمیکنم.حتی در حد خواندن برای یکبار هم نیست.البته اگه براتون بی طرفی نویسنده مهم باشه. نداشتن یه نگاه مستقل به کره باعث شده که کتاب رو از هدفش دور کنه علاوه بر اون ویراستاری هم بسیار ضعیفه در حدی که در ۳ کلمه اول کتاب غلط وجود داره.به طوری که مفهوم رو داره عوض میکنه.نمیدونم ترجمه غلط باعثش هست یا اشتباه ویراستار در هر حالت بعد از حتی چاپ اول هم این مسئله اصلاح نشده
چاپ ۱۳ ؟! اصلاحش کن ادمین
سلام و وقت به خیر. متشکریم از تذکر شما. اصلاح شد.