حسی که بهت داشتم هلالوش زندگیم بود. آرام می پرسم هلالوش یعنی چه؟
یعنی آشوب، یعنی فتنه، نبودت آشوب بود و خیال نداشتنت، فتنه. الان که هستی، الان که اینجا بین چهار دیواری خونه م بین حریم دستام دارمت، آرامشم شدی، ممنونم که هستی.
سر که بر می دارد، دلم فرو می ریزد. قلب دیوانه ام، مثل ماهی دور از آب، بالا و پایین می پرد و گواه عاشق شدنم می شود.