رمان ،دیگر به جای آنکه اثری تخیلی محسوب شود انعکاسی است از واقعیت، زیرا جوهر و کیفیت ضروری آن در رابطه ی میان واقعیت و تخیل نهفته است.در این کتاب “میشل زرافا” هنگام بررسی نظریه ادبی و اجتماعی به تفکر درباره ی ارتباط میان رمان از منظر توصیف بینش نویسنده از جامعه،و رمان از منظر یک اثر هنری ذهنی می پردازد. او با طرح مثال هایی از طیف کامل ادبیات غرب از “سروانتس” تا “رب گریه”، نشان می دهد که رمان در عین آن که از منطق زیباشناختی لاینفک و ذاتی خود برخوردار است،منطق آن همیشه موافق با منطق جامعه است.