نظریه پردازی در باب حکمرانی خوب، تاریخ بلندی دارد و نقاط عطف مهمی را از سر گذرانده است. یکی از نقاط عطف در این باب در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران - که چه بسا با مقداری تقدیم و تأخیر زمانی بتوان مشابهی برای آن در سایر کشورهای دارای پیشینه دینی نیز یافت - نهضت مشروطیت و دیگری انقلاب اسلامی است. البته این گونه نیست که متفکران و کنشگران سیاسی در این دو دوران مستقیما به این پرسش پرداخته و برای یافتن پاسخی برای آن کوشیده باشند. با این همه، از اظهارنظرها و کنشها و واکنش ها و موضع گیری های آنان در این دو دوران پر فراز و نشیب و پر حادثه می توان به پیش فرض های نهفته در پس ذهن آنان در باب حکمرانی خوب نقب زد و این کاری است که محمد امیر قدوسی، نویسنده فاضل، فرهیخته و سخت کوش این کتاب، بدان پرداخته است.
قدوسی در این کتاب، چهار نظریه مطرح درباره حکمرانی را صورت ہندی، تحلیل، مقایسه و نقادی کرده است. اگر این نظریه ها را روی یک طیف در نظر بگیریم، در دو سوی این طیف «مشروطیت محض» و مشروعیت خالص» را خواهیم داشت و در میانه طیف دیدگاه هایی را که می کوشند به نحوی از انحاء این دو را در کنار یکدیگر بنشانند و ناسازگاری آنها را حل کنند. این ناسازگاری، اگر قابل حل باشد، از رهگذر تقدم یکی بر دیگری قابل حل است. بنابراین، نظریه هایی که در میانه این طیف قرار می گیرند، یا قائل به «مشروطیت در چارچوب مشروعیت» هستند یا قائل به «مشروعیت در چارچوب مشروطیت». اگر مشروطیت را حاصل تطبیق ملاحظات اخلاقی بر قلمرو سیاست و مشروعیت را حاصل تطبیق ملاحظات دینی بر این قلمرو بدانیم، آنگاه هم می توانیم ربط و نسبت این دو را موردی از «ربط و نسبت دین و اخلاق» و نیز «ربط و نسبت عقل و وحی» ببینیم و هم داوری روشن تری درباره این ربط و نسبت داشته باشیم. مقصودم از اخلاق در اینجا خصوص «أخلاق اجتماعی» است که مقوله ای «فرادینی» است. بر این اساس «مشروطیت در چارچوب مشروعیت» نام دیگری خواهد بود برای نظریه «حکومت فرادینی در چارچوب حکومت دینی»، یا «حکومت اخلاقی در چارچوب حکومت فقهی»، همان گونه که مشروعیت در چارچوب مشروطیت» را میتوان به عنوان تعبیری دیگر برای اشاره به نظریه «حکومت دینی در چارچوب حکومت فرادینی» یا «حکومت فقهی در چارچوب حکومت اخلاقی» در نظر گرفت.
کتاب چهار نظریه درباره حکمرانی