من قضیه ی تو رو این جوری می بینم: یه حلقه ی جادویی دور خودت می کشی و هر چیزی رو دوست نداری ازش بیرون می ندازی. بعد زندگی واقعی می آد سراغت و می زنه حلقه تو داغون می کنه و نشونت می ده چه احمقی هستی. خب بعدش چی کار می کنی؟ یه حلقه ی دیگه می کشی و همه چیزو از نو شروع می کنی.