از متن پشت جلد کتاب: وقتی در نیمه اول قرن بیستم نظریه کوانتوم استاندارد تکون یافت، بینش پوزیتیویستی بر دیدگاه فیزیکدانان حاکم بود و صرف تطبیق پیش بینی های این نظریه با تجارب برای آنها کفایت می کرد، و دیگر فهم ساختار طبیعت برای غالب آنها مطرح نبود. این روند ادامه یافته است. در اینجا چند سوال مطرح می شود: ۱- چرا در حالی که برخی از سرآمدان فیزیک معاصر، نظیر پلانک، اینشتین، واینبرگ، و ویتن غرض از تعقیب فیزیک را فهم جهان طبیعت دانسته اند، این هدف توسط غالب فیزیکدانان معاصر دنبال نمی شود، و صرفا از فیزیک به عنوان ابزار پیش بینی و سواری گرفتن از طبیعت استفاده می کنند؟ ٢- چرا در حالی که در زمان ما برخی از نخبگان فیزیک به بحث های بنیادی در این حوزه پرداخته اند، این گونه بحث ها در دانشگاه های ما مطرح نیستند؟ ۳- چرا در حالی که در برخی از دانشگاه های مهم غرب مباحثه و تعامل بین فلاسفه و فیزیکدانان و کیهانشناسان براه افتاده است، در محیط ما این نسیم مثبت نادیده گرفته شده است؟
متن کتاب تقریبا سنگینه چه به لحاظ علمی چه ادبی.