یک داستان معمایی جذاب به سبک «آگاتا کریستی».
پیرنگ، چیزی است که باعث تمایز این کتاب می شود.
فوق العاده سرگرم کننده.
شنیدن آن از زبان بقیه آدم ها کمی عجیب و غریب بود، و به دلایلی این موضوع من را بدعنق تر هم کرده بود. این پرونده ما بود، و «دیزی» آن را برای بقیه افراد «دیپ دین» فاش کرده بود. برای این که به «دیزی» نشان دهم روش اشتباهی را برای تحقیقات در پیش گرفته، تنها راهش این بود که روی کار کارآگاهی خودم تمرکز کنم.
کلاس دومی ها مات و مبهوت به آن دو نگاه می کردند، و من هم ماتم برده بود. آیا این رفتار مدرکی برای یک راز گناهکارانه نبود؟ همان موقع زنگ شروع کلاس ها به صدا درآمد، و من به طرف کلاس خودمان دویدم.
درست بیرون کلاس به «دیزی» برخوردم. «دیزی» با لحن سردی گفت: «من دوشیزه تنیسون رو تا دستشویی خانم معلم ها تعقیب کردم. اونجا غیبش زد و مطمئنا نمی تونستم برم تو، اما می تونستم صدای گریه اش رو بشنوم. خیلی مشکوک بود.»
خواندم.. برای من دلنشین بود.. عالی