حکایت مجلس دوم مولانا مشارالیه با حضرت خواجه قدس سره و تصرف کردن خواجه در او مقید شدن شدن مولانا به قید ارادت و اعتماد: بعد از آن که این فقیر ضعیف در فصل خریف به عتیه بوسی آن آستان ولایت آشیان مشرّف گشته بود و آن حضرت بر مقتضای اتّقوا فراسه المومن فانه ینظر بنور الله در مملکت وجود این شکسته سیر کرد، و مشرب و استعداد و موانع و حجب به تمامی بر او منکشف شد، در همان مجلس اول روی مبارک به یکی از مریدان و ملازمان خودآورده بود که او را محمد اسکاف گفتندی و به لفظ مبارک در حف این فقیر فرمود که: «اگر این بار گران بر دوش و گردن این شخص نبودی، او از اهل دیه ما شدی و در دایره فقر و مسکنت درآمدی». القصّه صحبت ها داشته و بعد وداع نموده به شهر آمدم. باز شبی از شب های زمستان متوجه قریه کججان شدم، چون صبح طلوع کرد بدان جا رسیدم و در منزل آن بزرگ دین درآمدم، احرام نماز صبح بسته بود و مولانا جلال الدین قفّالی و پسرش مولانا کمال الدین فقّالی بدو اقتدا کرده بودند، من نیز اقتدا کردم.