اگر امشب همه چیز برایم خوب پیش برود، این باید یک رقص والتز از آب دربیاید، یک-دو-سه، یک-دو-سه؛ داستان عاشقانه ای که در صندوقچه ی اسرار نگه داشته نشده، و از آنجایی که من آدم رمانتیکی نیستم، به همه ی عاشقانه ها نیاز خواهم داشت تا به من کمک کنند: درختچه ها، بیدها، تاک ها، نور ماه، گروه موسیقی.
البته امید به زندگی آن ها بیست روز است. یا در مورد زنبور، بیست روز و بیست شب. یا شاید هم «امید» برای زنبور واژه ی نادرستی باشد. چه کس می داند زنبور چه امیدی دارد. به هر روی هر آنچه زمان در زندگی هست، زندگانی است و من تصور می کنم که پس از بیست روز و بیست شب، زنبور تقریبا آماده است تا شهد مرگ را سر بکشد.
اکنون پس از گذشت نزدیک به سه سال از جنگ، آشکار شده که نبرد در حال واژگون شدن است. دگربار به ما گفته شد که «آرامش و سعادت» در هوا قابل استشمام است. اما در میانه ی نبرد، آن «امید» که مردم می شناختند، بدل به دشمن شده بود.