کتاب شرف و هبوط و وبال

Honor and descent
کد کتاب : 52074
شابک : 978-6007042458
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 196
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 1976
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب شرف و هبوط و وبال اثر کاظم تیناتهرانی

کتاب شرف و هبوط و وبال، شامل هشت داستان کوتاه است که از میان آن ها داستان های «خانه هایی بیمار» و «پدر و پسر و آینه» داستان هایی پسامدرن و داستان های «در مدار زمان»، «پیشامد که می گذشت»، «تداخل کیفی در چرخش روان- دایره ها»، «پیام پرنده در باغچه های ویران»، و «نگاهی از محراب» داستان هایی مدرن و داستان «استاد بزرگ» داستانی در فضای ادبیات کلاسیک است.
باید توجه داشت که تینا در دوره ای از تاریخ ادبیات ایران نوشتن داستان را آغاز کرده است که هنوز نامی از پسامدرنیسم در ادب ایران درمیان نبوده و هنوز بسیاری از شیوه های حتی مدرن ادبی در حال آزمون و خطا بوده است. (رمان های مدرن معروف فارسی، شازده احتجاب و سووشون در سال 1348 منتشر شده است).
چنین به نظر می رسد که تینا در این کتاب در به کارگیری شیوه های کم تر شناخته شده ادبی بی پرواتر بوده است. در «گذرگاه بی پایانی» تعداد بیشتری از داستان های کوتاه واجد خصوصیات پسامدرن، در شرف و هبوط و وبال تعدادی کم تر و در سایه بین و مینوآگاهی هر دو داستان مدرن است. پسامدرنیسم در داستان های تینا هنوز تا حد زیادی با ذهنیت مدرن آمیخته است و وی در داستان های مدرن اش از بعضی شگردهای داستان پسامدرن بهره گرفته است.

کتاب شرف و هبوط و وبال

کاظم تیناتهرانی
کاظم تینا تهرانی (زاده ۱۳۰۸ در تهران – درگذشته ۲۶ تیر ۱۳۶۹)، با امضای ک. تینا نویسنده و منتقد ایرانی بود.کاظم تینا تهرانی در سال ۱۳۰۸ در تهران و در محلهٔ عودلاجان متولد شد و دورهٔ ابتدایی را در دبستان خسروی واقع در بازار آهنگران و دورهٔ نخست متوسطه را در دبیرستان مروی گذراند و به دلیل دشواری‌هایی چند در زندگی خانوادگی از ادامهٔ تحصیل بازماند. در سال ۱۳۲۶، یعنی در هجده‌سالگی، به استخدام بانک ملی ایران درآمد و در سال ۱۳۵۱ بازنشسته شد. وی در شب ۲۵ تیرماه سال ۱۳۶۹، به اختیار خود ت...
قسمت هایی از کتاب شرف و هبوط و وبال (لذت متن)
اما در درون تو و در اندیشه‎ی تو هنوز خانواده برجاست. از هر وقت بیشتر نگران آنانی. “همه‎جا حضور داری و به کنار هر غم و اضطرابی ایستاده‎ای” ولی یک پدر مگرچه‎ کرده است. گویی همه چیز در خواب می‎گذرد. “چگونه اینان را تو به وجود آوردی؟ کودکان می‎بایست دریابند تنها پدر چشمه‎ی غم آنان نیست. آیا آنچه می‎گذشت به‎ خواست پدر نظم می‎گرفت آنهم پدری که گویی خواب… ” … “هان؟ چی می‎گم؟ این همه صدا از کجا میاد؟ برم زیر ملافه تموشا بکنم” بی‎شک همه گاه درین اندیشه‎ای‎ که تو آنها را ساخته‎ای. و این یکجور دلهره‎ی وحشتنا کیست که همیشه در تو و با تو به سر می‎برد. اما اگر نیک بنگری… ؟ و “با دقت پا پی شوی. شک می‎کنی. راستی این “من” کیست که آنها را ساخته؟ اینک مدهوشی و به دنبال من سرگردان… ” وای که تو آینه‎ای نمی‎بینی، ترس نگاه به تماشا آمده، و “من” ناپیدا. اما اگر نیک‎ بنگری و با دقت پا پی شوی، می‎بینی “این من وزش نسیمه که داری حس می‎کنی، گلهای‎ تو باغچه و گلدوناس، تابش آفتاب همه روزه‎س، صداهای تو هم و زمزمه‎های گنگ دور دستهاس، آواز گذرنده‎ی یه رهگذره، و هم بدبختی یه پدره، یه پدر نامعلوم، یه پدر گمشده‎ تو سایه‎های اتاق”