خانوادهی موری انگار هرگز رنگ زندگی عادی را نمیبینند. اینبار چارلز والاس، برادر کوچکتر مگ موری، درست پیش از آنکه در بستر بیماری بیفتد، در باغچهی سبزیجاتشان چند اژدها میبیند. اما بعد معلوم میشود آنچه دیده دستهی اژدهایان نبوده، بلکه پروگیناسکیس بوده: یک چروبیم که از چندین جفت بال و چشم تشکیل شده؛ از نسیم و شعله. حالا مگ و پروگیناسکیس باید با کمک کالوین، جان چارلز والاس را نجات دهند. آنها برای این کار باید به عمق وجود چارلز والاس سفر کنند و توازن و شادمانی را به ضربآهنگ آفرینش، برگردانند.
«هربار ستارهای خاموش میشود، یعنی یک اکتروس در مبارزهای پیروز شده.»
کتاب نسیمی از ناکجا