مرگ غریب اروپا، مرثیه ای است بر مرگ تدریجی قارهای که زادگاه تمدن غرب محسوب میشود. این کتاب مانیفست جنبش در حال ظهور محافظهکاری اجتماعی است که در واقع واکنش لایه های درونی تمدن غرب است نسبت به تهدید نابودی قریب الوقوع خود.
دلگلاس ماری، نویسنده و تحلیلگر محافظه کار بریتانیایی، در این کتاب از دو بحران بالقوه ویرانگر اروپا سخن می گوید: مهاجرت گسترده از دیگر سرزمین ها، به خصوص خاورمیانه، و بحران خستگی وجودی تمدن غرب و از دست رفتن انگیزهی این تمدن برای بقای خود (لحن تند و صریح نویسنده را باید در چارچوب نگرانی و خشم نهفتهی محافظهکاری اجتماعی و گرایش های راست غرب تحلیل کرد). به باور وی، کاهش زاد و ولد، مهاجرت گسترده از سرزمین هایی با فرهنگ هایی نامتجانس با غرب، و احساس گناه غربی ها، دست به دست هم داده است تا اروپایی ها در مواجهه با این تهدید ویرانگر ناتوان بنمایند. شاید حق با اشپنگلز باشد که می گفت: «تمدن ها نیز مانند انسان ها به دنیا می آیند، شکوفا میشوند، رو به زوال میروند و در نهایت میمیرند.»
موضوع بسیار جالبی که مدتها دنبالش بودم
به نظر نویسندهی کتاب، گسترش اسلام _ به واسطهی مهاجرت مسلمانان خود حق پندار _ در اروپا از یک سو و تردید اروپا نسبت به میراث هزاران سالهی فلسفی اش از دیگر سو و نیز نداشتن اعتماد به نفس لازم در شاخههای گوناگون مسیحیت بعنوان زیربنایی مهم برای معرفی اروپا و همچینن چپ گرایی سیاسی و پروژههای رفاه اجتماعی _ که به زعم نویسنده موجب سستی اروپاییها و عدم الهام بخشی تمدنی آنها شده است _ اروپا را در آستانهی مرگی تدریجی قرار داده است. ( کتاب دارای ترجمهی بسیار خوبی است. و البته، افسوس که مهجور مانده است. )
میراث هزاران ساله فلسفی در اروپا ؟ چقدر اطلاعاتت دقیقه حالا مسلمانان خود حق پندار هستن و اروپاییها یا کسانی که خود رو به اروپا میچسبونن نیستن ؟ خود این کتاب بخشی از این خود حق پنداری رو نشون میده
چرا احساس گناه؟
فکر کنم اگر کتاب رو بخونید پاسخ سوالتون رو متوجه بشید.
وقتی که عمده منابع و ثروت اولیه ات از راه چند قرن استعمار کشورهای جنوب جهان به دست آمده و حالا صداها و فریادهایی از همان جنوب جهان برای عدالت طلبی و یا حتی انتقام جویی رادیکال و افراط گرایانه برمی خیزد چرا احساس گناه نداشته باشی؟!احساس گناه و ترس نسل جدید اروپاییان ناظر به این بحث است.