روایتی دقیق و زیبا از یکی از نقاط عطف بزرگ در تاریخ اروپا. عده ی کمی همچون آدام زامویسکی به بایگانی های لهستانی ، روسی و اروپایی مسلط هستند و او با حرارت یک افسر سواره لهستانی می نویسد.
نشانه ی یک مورخ بزرگ نظامی فقط انجام توصیفات میدان نبرد و توضیح تاکتیک ها نیست ، بلکه دادن زمینه های سیاسی و زنده کردن شخصیت های فرماندهان است. زامویسکی همه چیز را در این گزارش مختصر و مهیج از یک جنگ فراموش شده مدیریت می کند.
تاریخ نبرد از بهترین نوع. فضای بین المللی و زمینه سیاسی به طرز مطلوبی ترسیم شده است و [شرح] دو ارتش بسیار پراهمیت است و توسط پرتره های خاطره انگیز مهمترین شخصیت ها زنده می شود.
زامویسکی ، به عنوان یک مورخ مشهور و پرکار ، یک تنه مشخصات تاریخی لهستان را در غرب مطرح کرده است.
شاید ادعایی شگفت باشد اگر بگوییم در فاصله ی پایان جنگ اول جهانی در ۱۹۱۸ و شروع جنگ دوم در ۱۹۳۹، در اروپا نبردی رخ داد که اهمیت و تاثیرش کم تر از نبردهای ماراتون و واترلو نبود. ولی وقایعی که در اوت ۱۹۲۰ در آستانه ی دروازه های ورشو رخ داد، به رغم تمام جوانب شگفت و سرنوشت سازی که داشت، به دست فراموشی سپرده شد. شگفت انگیزتر این که این رخداد تاثیر شگرفی بر تحولات سیاسی دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، جنگ دوم جهانی و صلح ۱۹۴۵ گذاشت. همچنین بر جهت گیری های شخصیت هایی چون استالین، چرچیل و دوگل، که شخصا در آن ها درگیر بودند، تاثیری دیرپا داشت، ضمن آن که افرادی چون موسولینی، فرانکو و هیتلر نیز سیر رویدادها را به دقت تحت نظر داشتند. به راحتی می توان علل این کم توجهی را دریافت. یکی این که گرچه این نبرد مسیر تاریخ را عوض کرد، اما این کار را با جلوگیری از وقوع یک رخداد انجام داد نه با تغییردادن جهت آن؛ در نتیجه بر کسانی که مستقیما درگیر نبرد نبودند، تاثیری محسوس بر جای نگذاشت. دلیل دیگر آن است که غالب تاریخ نگاران آن دوره دلمشغولی های دیگری داشتند، از جمله نگاشتن شرح های افتخارآمیز جنگ بزرگ جهانی از منظر ملی خودشان. این مورخان اگر هم به نبرد ورشو اشاره ای می کردند، بیش تر دنباله رو مورخان شوروی بودند که چون نمی خواستند بپذیرند که کشورشان در جنگ شکست خورده، آن را بخشی از جنگ داخلی روسیه وا می نمودند که شوروی در آن برنده شده است. دلیل آخر آن که جنگ دوم جهانی نتایج نبرد ۱۹۲۰ را وارونه کرد، به نحوی که چنین به نظر آمد که در ترتیب کلی امور نقش چندانی نداشته است. نگاه منفی به اروپای شرقی و پذیرش فراگیر باورهای رسمی سوسیالیستی در میان مورخان غربی در دهه های بعد، این رویه را کامل کرد.
بخت با من یار بود و زمانی به این وقایع علاقه مند شدم که هنوز حاضرین در جنگ و برخی از بازیگران اصلی آن زنده بودند. نشستن در آپارتمانی درب و داغان در لندن یا خانه ای تخته کوبی شده در حومه ی وسیع یکی از شهرهای امریکا و سخن گفتن با کسی که مرگ را در سر نیزه ها به چشم دیده یا برق عینک تروتسکی را از نزدیک مشاهده کرده، هم هیجان انگیز بود و هم غیرواقعی. این کار در عین حال سودمند هم بود زیرا به من کمک کرد تا میان وقایع، آن طور که از اسناد برمی آیند و آن طور که در عمل اتفاق افتاده اند، پیوند برقرار کنم و شکاف میان این دو را پر کنم. بدبختانه در آن زمان برایم مقدور نبود که با روس های درگیر در جنگ صحبت کنم؛ امری که به واسطه ی آن می توانستم از منظر دیگری هم به مسئله نگاه کنم و این بسیار مغتنم می بود.
کتابی مفید و خواندنی، با توجه به رویای امروز روسها نسبت به اکراین و در گذشته نسبت به لهستان.
کتابی متفاوت در تحلیل تاریخ جنگهای جهانی