"یقین دارم اشک تلخی را که شاعر در سکوت شب ریخته است، فرشتگان می شنوند." ژرار دونروال با این کلمات غمانگیز، خوانندگان را به دنیای مسحورکنندهی رمان خود، "اورلیا" دعوت میکند. این اثر معمایی و عمیقا شخصی، نگاهی اجمالی به روح شکنجهشده یکی از مشهورترین شخصیتهای ادبی فرانسه میاندازد، زندگینامه، سوررئالیسم و تأمل وجودی را در تاملی غمانگیز در مورد عشق، جنون، و جستجوی معنا در هم میآمیزد.
«اورلیا» که در پس زمینهی پاریس قرن نوزدهم میگذرد، قهرمان داستان را در خیابانهای پرپیچوخم شهر و راهروهای پرپیچ و خم ذهن خود دنبال میکند. قهرمان داستان که توسط رویاهای زنی مرموز به نام اورلیا تسخیر شده است، سفری را برای کشف خود آغاز میکند که او را به مرز جنون و بازگشت دوباره سوق میدهد. یکی از جذابترین ویژگیهای رمان، نثر غنایی و تصاویر خاطرهانگیز آن است که خوانندگان را به دنیایی میبرد که در آن واقعیت و خیال با هم در هالهای از رویاها و توهمها محو میشوند. از کافههای شلوغ محله لاتین تا سکوت وهمآور آسایشگاه، توصیفهای زنده نروال خوانندگان را در منظرهای سورئال غرق میکند که در آن هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست. اما «اورلیا» چیزی بیش از یک داستان دیوانگی و وسواس فکری است. این داستان همچنین کاوشی عمیقا فلسفی از ماهیت واقعیت و شرایط انسانی است. از طریق رویارویی قهرمان داستان با اورلیا و دیگر چهرههای مرموز، نروال به پرسشهایی درباره هویت، هستی و ماهیت گریزان حقیقت میپردازد. از تاملبرانگیزترین مضامین رمان، کاوش در رابطهی بین خلاقیت و جنون است. در حالی که قهرمان داستان با شیاطین درونی خود دست و پنجه نرم میکند و تلاش می کند تا واقعیت تکهتکه شده خود را درک کند، نروال، تأملی شوکه کننده در مورد مرز باریک میان نبوغ و جنون را به مخاطبین ارائه می دهد. به قول خود ژرار دونروال: "دیوانه بودن یعنی دیدن جهان آنطور که نیست، اما شاید آنطور که واقعا هست." «اورلیا» با آمیزه ای از زیبایی شاعرانه، عمق روانشناختی و بینش وجودی، مخاطبین را مجذوب، و آنها را تا مدتها پس از ورق زدن صفحه آخر، در اندیشه رازهای ذهن انسان رها می کند.
کتاب اورلیا