میهای چیکسِنتمیهایی (زاده ۲۹ سپتامبر ۱۹۳۴) روانشناس آمریکایی مجاری-تبار است که بیشتر به خاطر ایجاد مفهوم روانشناختی روانی یا سیالی شناخته میشود. او استاد برجسته روانشناسی و مدیریت دانشگاه تحصیلات تکمیلی کلرمونت است. او همچنین مدیر سابق گروه روانشناسی دانشگاه شیکاگو و گروه انسانشناسی و جامعهشناسی کالج لیک فارست بودهاست.
میهای چیکسنت میهایی (Mihaly Csikszentmihalyi) یکی از معروفترین روانشناسان آمریکایی است که به ویژه به خاطر کارهای پیشروی خود در زمینهی روانشناسی مثبت و مفهوم «جریان» (Flow) شناخته میشود. وی در هنگاری متولد شده و پس از مدتی به آمریکا مهاجرت کرده است. چیکسنت میهایی توانسته است به مفهوم جریان، یعنی حالتی که فرد به طور کامل در فعالیتی فرو میرود و از همه چیز اطراف خود بیخبر میشود، توجه علمی جلب کند. وی این مفهوم را به گونهای تعریف میکند که فرد در آن حالت از تجربهی زمان بیخبر شده و تمام توجهاش به فعالیت مورد علاقهاش متمرکز میشود. این حالت اغلب با لذت، خلاقیت و افزایش کارایی همراه است. وی در تحقیقات خود نشان داده است که چگونه میتوان با ایجاد شرایط مختلف، جریان را در فعالیتهای مختلف از جمله کار، ورزش، هنر و یادگیری تجربه کرد. کتابهای او، به ویژه «در جستجوی اوج» (Finding Flow)، بین روانشناسان و علاقهمندان به این حوزه بسیار محبوب است. میهای چیکسنت میهایی با دیدگاههای نوآورانهاش در زمینهی روانشناسی مثبت، توانسته است نگرش ما نسبت به کیفیت زندگی، خلاقیت و رضایت مندی از زندگی را تغییر دهد.حالا که همۀ مردم لاف زنی های مدیران طمع کار را به سنگ محک می زنند، هر رهبر کسب وکاری مشتاقانه راجع به پرهیزکاری صحبت می کند تا اولویت های حقیقی خود را پنهان کند. پس از آنکه شرکت بزرگ انرون سقوط کرد و تبدیل به عبرتی جهانی دربارۀ مدیریت غیرمسئولانه شد، یکی از مدیران برجستۀ آن، جف اسکیلینگ، شغل خود را به «کار خدا» تشبیه کرد. مدیر او کنت لی پیش تر اعلام کرده بود «من اعتقادی قوی داشتم و دارم که یکی از رضایت بخش ترین چیزها در زندگی ایجاد محیطی بسیار اخلاقی و معنوی است که در آن هر فرد اجازه دارد و تشویق می شود که توان خدادادی اش را تحقق بخشد».
این حرف ها ارزشمندند، اما باید به عمل درآیند. برخلاف آن دسته از رهبران که از زبان فقط به عنوان لباسی مبدل استفاده می کنند، افرادی که تجربۀ آن ها در این کتاب آمده واقعا نشان داده اند که سخت می کوشند محیط هایی اخلاقی ایجاد کنند که در آن ها افراد بتوانند توانایی های خود را بشناسند، البته این طور نیست که همیشه بر اساس اهدافی که به زبان آورده اند عمل کنند، اما نظرات، کلمات و رفتار و عمل آن ها نشان می دهد که کسب وکار می تواند بسیار رضایت بخش تر از تصورمان باشد. بر همین اساس کتاب حاضر، که عمدتا بر مبنای تجربۀ این مدیران نمونه است، معنای رهبر خوب، مدیر خوب و کارمند خوب را تشریح خواهد کرد.
ما با مشکلات بزرگی روبه روییم، از کاهش اجتناب ناپذیر منابع طبیعی کمیاب گرفته تا تنش های بسیار بر اثر سبک زندگی پرتکاپویمان و فشارهای ناشی از تخصیص نابرابر منابع میان غنی و فقیر، چه در داخل جوامع و چه در میان جوامع. همچنین اجازه دهید بهای واقعی پیشرفت را از نظر ناهنجاری هایی همچون اعتیاد به مواد مخدر، خشونت و افسردگی که در جوامع دارای فناوری پیشرفته همه گیر شده اند نادیده بگیریم و این واقعیت را بپذیریم که رهبری علمی و کارآفرینی واقعا به وعدۀ خود مبنی بر تحقق زندگی مادی مطلوب تر عمل کرده است.