1. خانه
  2. /
  3. کتاب بانیکولا 1

کتاب بانیکولا 1

نویسنده: دبورا هاو
3.3 از 1 رأی

کتاب بانیکولا 1

Bunnicula
انتشارات: باژ
٪15
142000
120700
درباره دبورا هاو
درباره دبورا هاو
دبورا اسمیت هاو (زاده ۱۲ اوت ۱۹۴۶ – درگذشته ۳ ژوئن ۱۹۷۸) نویسنده و بازیگر آمریکایی بود. او و همسرش جیمز هاو دو کتاب به نام‌های Bunnicula: A Rabbit-Tale of Mystery و Teddy Bear's Scrapbook نوشتند، اما او قبل از انتشار در سال‌های 1979 و 1980 به ترتیب در 31 سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
دبورا اسمیت در 12 اوت 1946 در بوستون، ماساچوست متولد شد. پدرش لستر اسمیت، گوینده اخبار رادیویی در نیویورک بود. در سال 1968 از دانشگاه بوستون با مدرک B.F.A فارغ التحصیل شد. در تئاتر او در کالج با جیمز هاو، دانشجوی دیگری که در رشته بازیگری تحصیل می کرد آشنا شد. آنها در 28 سپتامبر 1969 ازدواج کردند و سپس با هم، برای حرفه بازیگری خود به شهر نیویورک نقل مکان کردند. او در نمایش های خارج از برادوی بازی کرد و از سال 1969 تا 1978 به عنوان بازیگر کار کرد.
هاو همچنین به عنوان مدل و هنرمند ضبط نوار کار می کرد و او و همسرش آلبوم های کودکانه را ساختند.
در سال 1978، دبورا و جیمز هاو در حالی که دبورا به دلیل بیماری در بیمارستان و مرکز پزشکی سنت وینسنت اقامت داشت، کتاب یادداشت های بونیکولا و خرس تدی را نوشتند. شوهرش اظهار داشت: «نوشتن کتاب‌ها به نوعی درمان برای آنها تبدیل شد، زیرا آنها در بیمارستان بستری بودند، زیرا کتاب‌ها «طنز هستند و در نوشتن آن‌ها باعث خنده ما می‌شدند». او به آملوبلاستوما، یک بیماری استخوانی تومورساز تشخیص داده شد و 11 ماه پس از تشخیصش در 3 ژوئن 1978 درگذشت. کتابخانه کودکان در سنت وینسنت بعداً به نام او نامگذاری شد. پدر و مادرش، همسرش جیمز و برادر کوچکترش از او به یادگار ماندند.
ویژگی های کتاب بانیکولا 1
  • برنده جایزه کتاب کارولینای جنوبی سال 1981
  • برنده جایزه Nene سال 1983
  • برنده جایزه Golden Sower سال 1981
قسمت هایی از کتاب بانیکولا 1

هیچ وقت اولین باری را که چشم های پیر و خسته ی الانم به مهمان مان افتاد، فراموش نمی کنم. خانواده ام من را با خودشان نبرده بودند بیرون و فقط قبل از رفتن تذکر داده بودند که مراقب خانه باشم. همیشه موقع بیرون رفتن به منم ی گویند: هرولد، مراقب خونه باش؛ تو سگ نگهبانی. به نظرم این حرف را فقط به این خاطر می زنند که ناراحت نشوم من را با خودشان نمی برند. انگار اصلا دلم می خواهد که همراه شان بروم. اگر توی سینما دراز بکشی نمی توانی صفحه نمایش را ببینی. اگر خوابت ببرد و خروپف کنی یا وسط جمع خودت را بخارانی مردم خیال می کنند داری بی ادبی می کنی. نه؛ خیلی ممنون. ترجیح می دهم روی فرش محبوبم جلو شوفاژ گرم لم بدهم. حواسم پرت شد! داشتم راجع به اولین شب می گفتم. خب، هوا سرد بود و باران پنجره ها را خیس می کرد. باد می وزید و...

نظر کاربران در مورد "کتاب بانیکولا 1"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

چرا هیچ خلاصه ای از کتاب هیچ جا پیدا نمیشه؟

1400/11/06 | توسطغزل - کاربر سایت
2
|