اثری دلهره آور، یادآور «دیکنز» و «پو».
قصه ای گوتیک از استاد داستان های ارواح، «مری داونینگ هان».
داستانی قدرتمند که به کاوش در خانواده، عشق به مطالعه و خطرات انتقام می پردازد.
برای لحظه ای آتش خاموش شد و بعد ناگهان شعله ور شد. آتش درون بخاری زبانه کشید. سیخی را گرفتم و تمام تلاشم را کردم تا آتش را داخل محفظه نگه دارم. اگرچه خیلی ناراحت بودم، اصلا تمایل نداشتم عمارت «کراچفیلد» را با خاک یکسان کنم.
با آرامش، فروکش کردن آتش را تماشا کردم. دود باعث شد اشکم درآید، و اتاق بوی ابریشم سوخته بدهد. فقط پیراهن نازکی به تن داشتم، به سمت پنجره دویدم و گذاشتم سیل هوای تازه و سرد به داخل بیاید.
اگر در قالب ذهنی شادتری قرار داشتم، ممکن بود از زیبایی برف هیجان زده بشوم. بدون شک هرگز شاهد چیزی شبیه به این در خیابان های شلوغ و کثیف لندن نبودم. اما امروز به برف خیره شدم بی آن که واقعا آن را ببینم، از ماجراهای پیچیده ی صبح، بیش از حد عصبانی و هراسان بودم که بتوانم از برف لذت ببرم.
آیا کودک شما هر روز مطالعه می کند، نه به خاطر این که مجبور است، بلکه چون خودش دوست دارد؟
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
کتاب واقعا قشنگی بود ولی ای کاش طولانیتر بود مثلا جزئیات بیشتری رو شرح میدادن. با وجود داستان قشنگ ولی خیلی کوتاه.
این کتاب تو ژانر وحشت حرف نداره عالیییی وحشت و استرس و حس همدلی خاصی داره که باعث شده خواننده محو کتاب بشه
من عااااشق این کتاب شدم ❤️ خیلییییی عااالی❤❤❤❤❤🍊