کتاب چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای

Charlie and the Great Glass Elevator
  • 15 % تخفیف
    170,000 | 144,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: افق افق
    نویسنده:
کد کتاب : 9532
مترجم :
شابک : 9780000305305
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 240
سال انتشار شمسی : 1391
سال انتشار میلادی : 1972
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

آسانسور شیشه ای
Charlie and the Great Glass Elevator
رمان نوجوان 8
کد کتاب : 123861
مترجم :
شابک : ‫‬‭978-6002102201
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 80
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 1972
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

چارلی و آسانسور شیشه ای بزرگ
Charlie and the Great Glass Elevator
کد کتاب : 58358
مترجم :
شابک : 978-9647703222
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 180
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 1972
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای
Charlie and the Great Glass Elevator
  • 11,900 تومان
  • تمام شد ، اما میاریمش 😏
  • انتشارات: مرکز مرکز
    نویسنده:
کد کتاب : 22268
مترجم :
شابک : 978-9643053789
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 160
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 1972
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : ---

چارلی و آسانسور شیشه ای
Charlie and the Great Glass Elevator
کد کتاب : 47761
مترجم : مهناز داوودی
شابک : 978-9643237424
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 172
سال انتشار شمسی : 1392
سال انتشار میلادی : 1972
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای اثر رولد دال

"چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای" اثری است از نویسنده ی محبوب کودکان،"رولد دال" که در ادامه ی داستان "چارلی و کارخانه شکلات سازی" آمده و قصه ی قهرمان جوان "چارلی باکت"، شکلات ساز معروف "ویلی وانکا" و سفرشان با آسانسور بزرگ شیشه ای را روایت می کند. داستان بلافاصله از همان جایی که کتاب قبلی متوقف شد شروع می شود؛ آخرین بار در "چارلی و کارخانه شکلات سازی" یک آسانسور غول پیکر در آسمان پرواز می کرد و حالا "چارلی باکت" برای یک ماجراجویی جدید بازگشته است. آسانسور بزرگ شیشه ای با سرعت بالا می رود ، "چارلی باکت" ، "ویلی وانکا" و کل دار و دسته شان در فضا و زمان پرت شده اند. بازدید از اولین هتل فضایی جهان ، مبارزه با هیولاهای آدم خوار و نجات دنیا تنها قسمتی از این ماجرا جویی جذاب و هیجان انگیز به قلم پرطرفدار "رولد دال" است.
در حالی که چارلی و تمام خانواده اش سوار آسانسور شیشه ای بزرگ بودند، آسانسور به طور تصادفی وارد مدار شده و "ویلی وانکا" آن ها را در هتل فضایی ایالات متحده پیاده می کند. اندکی پس از ورود آن ها ، آسانسورهای هتل باز می شوند و هیولاهای آدم خواری آشکار می شوند. "ویلی وانکا" که متوجه خطر شده ، به همه افراد دستور می دهد که از هتل فضایی خارج شوند. همزمان با خروج آسانسور ، هیولاها برخی از افرادی را که سوار شده بودند، از بین بردند و حالا این مسئولیت بر عهده ی "چارلی باکت" و "ویلی وانکا" است که باقی افراد را نجات دهند و ماجرای "چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای" به قلم "رولد دال" را به سرانجام برسانند.

کتاب چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای


ویژگی های کتاب چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای

برنده ی جایزه ی Nene سال 1978

رولد دال
رولد دال، زاده ی ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ و درگذشته ی ۲۳ نوامبر ۱۹۹۰، داستان نویس و فیلم نامه نویس اهل ولز بریتانیا و از مشهورترین نویسنده های انگلیسی است که والدینش نروژی الاصل بودند و اوج شکوفایی او به عنوان نویسنده برای کودکان و بزرگسالان در دهه ی ۱۹۴۰ بود.مهم ترین آثار او چارلی و کارخانه شکلات سازی، جیمز و هلوی غول پیکر، ماتیلدا و داستان های چشم نداشتنی است. بیشتر آثار او به فیلم درآمده اند.او در ۱۹۱۶ در لانداف گلامورگان به دنیا آمد. در جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی انگلستان در نایروبی پیوست. مدتی ...
نکوداشت های کتاب چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای
Dahl's phenomenal popularity among children speaks for his breathless storytelling charms.
محبوبیت فوق العاده دال در میان کودکان از جذابیت های قصه گویی نفس گیر او حکایت دارد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب چارلی و آسانسور بزرگ شیشه ای (لذت متن)
خانم و آقای باکت برای اولین بار در تمام این سال ها لبخند می زدند و سه پیری روی تخت، با آن لثه های صورتی بی دندان شان به هم می خندیدند. مامان بزرگ جوزفین با خس خس گفت: « چی این آسانسور را توی هوا نگه می دارد؟ » آقای وانکا گفت: « قلاب های هوایی. » مامان بزرگ جوزفین گفت: « آدم از حرف های شما تعجب می کند. » آقای وانکا گفت: « خانم عزیز، شما تازه وارد صحنه شده اید. وقتی کمی بیش تر پیش ما باشید، دیگر از چیزی تعجب نمی کنید. » مامان بزرگ جوزفین گفت: « این قلاب های هوایی، فکر می کنم یک سرش به این وسیله ی عجیب وصل است. درسته؟ » آقای وانکا گفت: « درسته. » مامان بزرگ جوزفین گفت: « پس، سر دیگرش به کجا وصل است؟ » آقای وانکا گفت: « روز به روز گوش هایم سنگین تر می شوند. وقتی رسیدیم کارخانه، لطفا یادم بیندازید با دکتر گوشم تماس بگیرم. » مامان بزرگ جوزفین گفت: « چارلی، من زیاد به این آقا اعتماد ندارم. » مامان بزرگ جورجیانا گفت: « من هم همین طور. حرف هایش سر و ته ندارند. » چارلی روی تختخواب خم شد و آهسته به آن دو پیرزن گفت: « تو را خدا همه چیز را خراب نکنید. آقای وانکا مرد بی نظیری است. او دوست من است. من دوستش دارم. » بابابزرگ جو به آن گروه پیوست و گفت: « چارلی درست می گوید ژوزی، دهنت را ببند و دردسر درست نکن. » آقای وانکا گفت: « باید عجله کنیم. وقت زیاد داریم و کار کم! نه! صبر کنید! حرفم را داشته باشید! حالا برعکسش کنید! متشکرم! حالا برمی گردیم به کارخانه! »