دوست دارم تصور کنم جهان، یه ماشین خیلی بزرگه. می دونی، ماشین ها هیچوقت اجزای اضافی ندارند. پس به نظرم اگر جهان یه ماشین بزرگ باشه، من باید به خاطر دلیلی اینجا باشم. و این یعنی تو هم به خاطر دلیلی اینجا هستی.
زمان می تونه انواع و اقسام حقه ها رو روت اجرا کنه. توی یه چشم به زدن، بچه ها می رن توی کالسکه ها و تابوت ها می رن زیر خاک، جنگ های مختلف با پیروزی و شکست به پایان می رسن، بچه ها مثل پروانه ها به آدم بزرگ ها تغییر شکل می دن.
هوگو فکر کرد که حتی اگر همه ی ساعت های توی ایستگاه هم از کار بیفتند، زمان نخواهد ایستاد. حتی اگر واقعا می خواستی این اتفاق بیفته. مثل الان.